سلام دوستان . . من یه پسر 17 18 ساله هستم که یه مدت طولانیه که بدون اینکه متوجه باشم یه نگرش بد پیدا کردم .
هرچیزی که میبینم همش فکر بد راجبش دارم . . تا الان هم متوجه نشدم ولی وقتی یکی از اقوام با توجه به حرکاتم بم گفت که وسواس فکری دارم با خودم گفتم شاید که وسواس دینی هم داشته باشم و کمی که فکر کردم دیدم دارم
. علاوه بر اون اینم فهمیدم که کمالگرا هم هستم . یا صفر یا صد !!! وقتی میرم دنبال چیزی باید کامل کامل درست باشه وگرنه همونجا کارو ول میکنم
بدجور زبونم قاصره واقعا نمیدونم چطور باید بیان کنم مشکلمو . من همه چیز برام مسئله دینی میشه ، حتی ساده ترین و جزئی ترین چیز ها .
مثلا یه مثلاش اینه که هرکیو میبینم ذهنم سریع میره سر قسمت
دینی اون شخص که ایا
مسلمانه اون شخص یا نه ، ایا اون شخص عقایدش مثل منه یا نه،
میدونم نباید لزوما عقاید اون شخص هم مثل من باشه ولی چیزی که دین میگه اینه که یه عقاید خاصی هست که هرکی ازشون پیروی نکنه راه کجو داره میره و اصلا نمیشه چیزی جز اون راه های مد نظر درست باشه و خلاصه من نمیدونم در این زمینه باید به حرف کدوم یکی گوش بدم .
کتاب های دبیرستان که میخونیم با استناد به قران میگه که فقط مسلمان ها راه درست رو دارن که اگر مسلمان های اسمی و اونایی که ما قبول نداریم رو هم ازشون کم کنیم چیز زیادی از ادم های درست کار باقی نمیمونه :| .
از لحاظ عقلی و منطقی و از جنبه انسانی هم ، این برام غیر قابل قبوله که فقط مسلمان ها راه درست و رستگاری رو دارن ، ممکنه یه مسیحی هم درست کار باشه ، ممکنه یه زرتشتی هم درست کار باشه ولی خوب به دین هم معتقدم ولی این حرفش رو واقعا نمیتونم قبول کنم .
یکی از مشکلام هم اینه که اکثر مسائل دینی که من دارم به جامعه مدرنیته امروز بر میگرده که دین به صورت واضح هیچ حرفی راجبش نداره .
مثلا اینکه من موسیقی رو خیلی دوست دارم . سبک های مختلفی گوش میدم از راک گرفته تا سنتی و واقعا با همشون حال میکنم .من محدودیتی ندارم و هر وقت حس کنم که این موسیقی که گوش کنم بهم اسیب میرسونه همونجا قطعش میکنم . یعنی طوری نیست که بم اسیب بزنه وکاملا کنترلش دستمه و اگر لازم باشه میتونم حتی مثلا یه هفته هم موسیقی گوش نکنم اما این احکام موسیقی رو که میخونم همش به شک میفتم که نکنه و نکنه های بعدیش.
در مورد همون عقاید که گفتم ، من جدیدا نمیتونم هیچ فیلمی ، اهنگی و هرچیزی که فک کنم انجام دهنده اون کار ( مثلا کارگردان فیلم یا مثلا خواننده ) عقایدش مثلم نیست رو ببینم !! یعنی در این حد نابودم!
بعضی اوقات خودمو بزور میزنم به بیخیالی و میبینم ولی دوباره واسه فیلم بعدی همین حسو دارم
یا مثلا یکی از بزگترین مشکلام هم اینه که مسائل
حق الناس خیلی منو میترسونه و یطوریه انگار که به کل فلج شدم چون هر حرکتم منو میترسونه که نکنه حق الناس سرم بیاد .
مثلا نمیتونم در زمینه موسیقی فعالیت کنم چون اون فیلتر ترس دینی اجازه نمیده بم که ذهنم ازادانه فعالیت داشته باشه و خلاق باشه ، یطوری که مثلا با خودم میگم من اگه تو شعر اهنگم فلان کلمه رو استفاده کنم ممکنه مخاطب یه چیز بد بگیره و بره دنبالش و گناهش بیفته گردن من !!!!! .
میدونیم که هنر توش اغراق های زیادی هست که مثلا امشب من مست و فلان میشم و مثلا نبود تو منو از زندگی سیر کرده و اینا ، خود خواننده و شاعر هم این چیزایی رو که میگن واقعا قبول نمیکنن ولی خوب ترس اینکه ممکنه کارم تاثیر گذاری منفی داشته باشه نمیزاره فعالیت کنم. البته اینم بگم که منظورم از اغراق اون منحرفا و افراطی هایی که همش درمورد مسائل جنسی میخونن و یا مثلا اونایی که میگن من بعد از رفتنت دستمو تیغ تیغی میکنم و خودمو دار میزنم و اتیش میزنمم نیستا !
یه خاطره بگم :ریه روز تو خیابون راه میرفتم پام رفت رو یزره سیمان در خونه یه نفر کنده شد . خیلی کوچیک بود شاید در حد یه استکان کوچولو ولی تا چند روز بعد هی احساس گناه میکردم . یا یه دفعه دیگه که رد میشدم پام رفت رو یذره سیمان خیس و شکل پامو به خودش گرفت و خشک شد ، الان بابت اونکار حس گناه دارم .
من حتی انقدر ذهنم داغونه خودم میشینم برا خودم مسئله و مشکل درست میکنم :|
مثلا فکر میکنم که اگر یه روز دستم بخوره به جایی که رنگ شده و خیسه و رنگش برداشته شه ، اون موقع گناه کردم ؟
یا مثلا وقتی یه اهنگ ساز پول میگیره اهنگ میسازه باید چطوری به اندازه پولی که گرفته خدمت کنه تا حق الناس نیفته گردنش چون میدونید که
هنر کیفیته کمیت نیست که بگیم حالا 50 گرم اضافی میزارم سر کالا مشتری تا خیالم راحت شه .
یا مثلا معلمی که پول میگیره درس بده ، وقتی
10 دقیقه اخر کلاسو استراحت میده یا اینکه گاهی وسط کلاس خاطره ای تعریف میکنه داره وقت دزدی میکنه و گناه همه دانش آموزا گردنشه!!!!!
بزرگترین مشکلی هم که دارم در زمینه مسائلی هست که فراگیره ، اهنگسازی رو دوست دارم ولی خوب فراگیره ، یعنی اینکه اثرش رو طیف وسیعی از جامعه هست. همون مثال رنگ خیس ، اونم فراگیره دیگه به هر حال
ادم مذهبی نیستم که فلان مراسم و فلان دعا رو انجام بدم حتی دیگه نماز هم نمیخونم چون از لحاظ فکری دچار مشکلم ولی با این حال این عقاید و ترس ها منو ول نمیکنه حتی خیلی خود ارضایی هم میکردم که جدیدا نمیکنم
واقعا کسی میدونه باید چیکار کنم ؟
یطوری دچار ترس شدم که حرف هیچ کس بجز اونایی که حالا روحانیت هستن و اینا رو نمیتونم قبول کنم ، نکا نخوام قبول کنما ولی یه چیزی تو ذهنم میگه که شاید بقیه الکی بگن فقط اونا راست بگن !
واقعا به کمک نیاز دارم . چیکار کنم؟